جنبه ی حقیقی تضاد

ساخت وبلاگ

اگر بخواهیم به زبان هگلی سخن بگوییم ، یک رسوایی کاملا فلسفی وقتی به ظهور می رسد که فلسفه ای خود جوهر هستی جمعی را عملا مشوش کند ، یعنی آنچه را که لاکان 'دیگری بزرگ' می نامید ، یا همان مجموعه ی پنهانی مشترک از باورها و هنجارهایی که کنش و واکنش ما را تنظیم می کنند .
ترفند 'رسوایی' ها عمدتا این نیست که اینها رویدادهای عمومی سخیفی اند ، بلکه بیشتر این است که جنبه ی حقیقی تضاد را جابجا می کنند . مثلا دو 'رسوایی علمی' بزرگ در قرن گذشته را در نظر بگیریم : داروین و فروید . رسوایی کشف داروین این تصور نیست که انسان از طریق فرایند طبیعی تکامل ، از دل سلسله ی حیوانی سر برآورد ؛ بلکه برعکس ، این رسوایی در آن تصور مرموزتر جای دارد که می گوید تکامل نه یک حرکت پیشرونده ی تدریجی ، بلکه عبارت است از ظهور کاملا تصادفی و غیرضروری گونه های جدید بدون هیچ مقیاس عینى ای که با استفاده از آن بتوان آن گونه ها را به ترتیب اولویت و اهمیت مرتب کرد . به همین سان آنچه در انقلاب فرویدی واقعا رسوایی برانگیز است تأکید بر نقش سکسوآلیته یا تمایل جنسی در زندگی انسان نیست ، بلکه برعکس ، تأکید بر این است که سکسوآلیته ی انسان ، به عنوان نقطه ی مقابل جفتگیری حیوانی ، به لحاظ ساختاری از خصلتی مازادین و یا شکست خورده برخوردار است .
و این بیش از همیشه ، در مورد جدیدترین رسوایی 'فلسفی' به اصطلاح ماجرای اسلوتردایک ، که در سال ۱۹۹۹ در آلمان به پا شد صادق است ؛ آن هم وقتی که پیتر اسلوتردایک ، نویسنده ای که بیست سال پیش با کتاب نقد 'خرد کلبی مشرب' مشهور شده بود ، از سوی شمار کثیری از رسانه های لیبرال متهم شد که دستور کار نازی ها در مورد تولید ژنتیکی برای پدید آوردن یک نژاد برتر را در شکل و شمایل امروزین تبلیغ می کند . صرف نظر از هر قضاوتی که درباره ی اسلوتردایک داریم ، ماهیت آنچه او عملا انجام داد حاکی از ناتوانی موضع اخلاقی چپ لیبرال (که بهترین تجسم خود را در اخلاقیات هابرماس در خصوص کنش ارتباطی می یابد) برای مقابله با چالش های جدیدی است که دیجیتالی شدن زندگی روزمره ی ما و چشم انداز دخالت های بیوژنیک در 'جوهر' فرد انسانی در برابرمان قرار داده است . در نهایت ، کل خطوط قرمزی که نباید از آنها گذشت (در توافق تام و تمام با واکنش کلیسای کاتولیک) : ما تا کجا می توانیم پیش برویم ؟ در کجا باید توقف کرد ؟ خلاصه اینکه این دیدگاه ، واکنشی و دفاعی است : مفهوم به ارث رسیده ی 'انسانیت' را می پذیرد ، و سپس در ادامه این پرسش را پیش می کشد : چه مرزها و محدودیت هایی را باید بر تکنولوژی های جدید وضع کنیم تا ذات 'انسانیت' به خطر نیفتد ؟ پرسش واقعی که باید پرسیده شود دقیقا عکس این است : تکنولوژی های جدید چگونه ما را وا می دارند تا خود همین مفهوم به ارث رسیده ی پذیرفته شده درباره ی 'انسانیت' را از نو تعریف کنیم ؟ آیا کسی که ژنوم اش در معرض دستکاری تکنولوژیک قرار گرفته هنوز کاملا 'انسان' است ؟ و اگر پاسخ مثبت است : آزادی او استوار بر چیست ؟ بدین ترتیب باز هم پایگاه واقعی رسوایی ، که عبارت است از نیاز به تجدید نظر درباره ی خود آن تصوری که می گوید انسان چیست ، جابجا شده است .
وحشت از اشک های واقعی ( اسلاوی ژیژک )

ترویج اندیشه ، نابرابری ، رسانه و قدرت...
ما را در سایت ترویج اندیشه ، نابرابری ، رسانه و قدرت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aleshanee6 بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 14:13