فکر کرد اگر طناب پاره شود چه اتفاقی می افتد . او را مجسم کرد که چون ستاره ی سیاهی از آسمانی خودساخته ، فرو مى افتد . بر زمین گرم کلیسا ، با خون سیاهی که چون رازی از جمجمه اش بیرون می زند ، در هم شکسته ، می آرامد . تا آنزمان استپان و راحل آموخته بودند که دنیا برای درهم شکستن انسان ها راه های دیگری دارد . آنها هم اکنون نیز با بوی آن آشنا بودند . بویی شیرین و ناخوشایند چون بوی گلهای سرخ مانده ، در وزش نسیم . خدای چیزهای کوچک ( آروندهاتی روی )
ترویج اندیشه ، نابرابری ، رسانه و قدرت...
ما را در سایت ترویج اندیشه ، نابرابری ، رسانه و قدرت دنبال می کنید